بابابزرگم خیلی وقته که مریضه. چن ساله هر وقت میریم خونشون

روی تخت خوابش خوابیده و دردمی کشه . امروز رفتم عیادتشون.

بهشون سلام کردم واحوالشون رو پرسیدم. بهم گفت ممنون پسرم.

بعدشروع کرد به گریه کردن. گفتم بابا جان چی شده که گریه می

کنی ؟ گفت پسرم ناراحت نیستم که چندساله این جا گوشه خونه

افتادم و مریضم. خدا رو شکر. مصلحت خدا بوده . می دونم خدا با

این کارش خیر منو می خاد. ولی قبل ار اینکه مریض بشم می رفتم

مسجد. نماز جماعت می خوندم . ماه رمضون روزه می گرفتم. می

رفتم مشهد، قم، کربلا. محرم که می شد در دسته های عزا

شرکت می کردم سینه می زدم. عید غدیر که می شد در حشن

ها شرکت می کردم. اما حالا چندساله از همش محروم شدم.

خیلی غصه می خورم.

 

این جا بود که یه دفعه مامانم گفت پدر غصه نخور. امروز مسجد

بودم. حاج اقا برای مریضا دعا کردن، گفتنخیلی از مریضا محروم ار

مسجد و مجالس خوبن. خدا همه شونو شفا بده. ولی به مریضاتون

بگین غصه نخورن. تمام کارهای خوبی که وقت سلامتی انجام

می دادن خدا وقت مریضی همه شو براشون می نویسه. 

ضمن اینکه گناهاشونم خدا پاک می کنه

وقتی بابا بزرگم این حرفا رو از مادرم شنید خیلی خوشحال شد.

گفت یعنی خدا ثواب نماز جماعت و روزه و زیارت امام خسین رو الان

برام می نویسه. گفتیم بله. حدیث امام کاظم هست. چون حضرت

می فرمایند: وقتی مومنی مریض می شود، خدا به فرشته سمت

راستی می گوید: هر کار خوبی را که در زمان سلامتی بنده ام

برایش نوشتی باز هم برایش بنویس.

 

امروز روز خوبی بود.  چون هم به عیادت بابا بزرگ رفتیم هم با

حدیث امام کاظم خیلی ایشون رو شاد کردیم. ممنون خدا، ممنون

امام کاظم، دل بابا یزرگمو شاد کردید.مریض


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها